علل الحدیث

مدرسه علمیه حضرت ولی عصر ارواحنافداه اصفهان

علل الحدیث

مدرسه علمیه حضرت ولی عصر ارواحنافداه اصفهان

وبلاگ تخصصی کلاس علل الحدیث حجة الاسلام و المسلمین عزتی که در مدرسه علمیه حضرت ولی عصر ارواحنافداه اصفهان برگزار می گردد. شامل متن ، صوت و مطالب مورد نیاز و مطرح شده در کلاس می باشد.

طبقه بندی موضوعی

تتمه متن جلسه هشتم کلاس علل الحدیث حجة الاسلام عزّتـی زیدعزّه در تاریخ 15 بهمن 1393
تا بدین‌جا از یک سوی با آغاز و چگونگی منع کتابت و تدوین حدیث آشنا شدیم و از سوی دیگر با توجیه های توجیه گران این سیاست و نقد آن توجیه ها و دیدگاهها، و سرانجام با آنچه که به دیده ما زمینه ها و انگیزه های منع تدوین و کتابت را به وجود آورده بود و رازها و رمز های آن را می توان در آن علت و یا علّتها جستجو کرد. به هر حال، منع کتابت و تدوین و نشر حدیث در تاریخ اسلام، واقعیّت است؛ واقعیتی تلخ و زیانبار، با پی آمدها و بازتابهایی ناهنجار.
ما پیشتر آوردیم و بر آن تأکید کردیم که منع کتابت و نشر حدیث، جریانی بود حکومتی و از این روی، از یک سوی فراگیر نشد و از سوی دیگر، کسانی با این سیاست مخالفت ورزیدند و منع کتابت و نشر را بر نتابیدند و بر گسترش و نشر حدیث پای فشردند. با این همه، از آن روی که جریان منع کتابت جریانی حاکم بود و حکومت بر آن اصرار می ورزید، مآلا آنچه کتابت می شد، به درستی نشر نمی یافت و آنچه نشر می شد، چندان در زوایای جامعه دامن نمی گسترد.
اکنون بر سر آنیم که درباره پی آمدها و بازتابهای آنچه یاد شد سخن بگوییم و چند و چون نتایج آن را بکاویم. آنچه را اکنون بر می شماریم و مستنداتی را که برای روشن شدن آنها می آوریم، اندکی است از بسیار؛ و امّا همین ها نیز نشان دهنده آن است که این حرکت فرهنگ سوز، چه تباهی ها و ناهنجاری ها به بار آورده است.

علل الحدیث

1) تباه شدن بسیاری احادیث
اوّلین و طبیعی ترین پی آمد منع کتابت و تدوین حدیث و جلوگیری از نشر آن، تباه شدن انبوهی از احادیث پیامبر و از میان رفتن جلوه های سنّت آن بزرگوار و مآلا بی بهره شدن امت اسلامی از بخش عظیمی از سنّت رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
پیشتر آوردیم که ابوبکر، 500 حدیث از رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگاشته بود1 که چون مردم را به تباه ساختن نگاشته ها فراخواند، آن همه را طعمه آتش ساخت. حافظان و محدّثان می گویند که در مجموعه های حدیثی، از ابوبکر، 142 حدیث در اختیار هست2؛ بدین سان، 358 حدیث از آنچه از رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگاشته بوده تباه شده است.
سیوطی می نویسد: اندکی احادیث منقول از ابوبکر ـ با اینکه ملازم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و از آغازین کسانی بود که اسلام آوردند ـ به لحاظ این است که او قبل از نشر حدیث و رویکرد مردمان به نقل و نشر حدیث، درگذشت.3
این سخن را کسان دیگر نیز گفته اند4 که همه نشانگر آن است که ابوبکر، احادیث بسیاری بر سینه داشته و چون زمینه نشر آنها نبوده است، نشر نیافته و ثبت نشده اند.
علی(علیه السّلام) همبر رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و همگام بی بدیل آن بزرگوار. ام سلمه، همسر بزرگوار پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت:
پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پوستی خواست و علی(علیه السّلام) به نزد رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برد؛ پیامبر املا می کرد و علی(علیه السّلام) می نوشت تا پشت و روی و گوشه های آن یکسر نوشته شد.5
رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر آنچه آموختم به علی آموزاندم. علی دروازه دانش من است.6
اکنون بنگریم که آن بزرگوار، چه تعداد سخن از پیامبر گزارش کرده است، و یا (به تعبیر استوارتر) چه مقدار از نقلهای این مرکز اصلی دانش رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حقایق الهی، در منابع عامه گزارش شده است.
ابن حزم می گوید: علی(علیه السّلام) را 536 حدیث است.7
شگفتا که ابوهریره دو سال با پیامبر بوده است و از او 5374 روایت گزارش کرده اند و از علی(علیه السّلام) که تمامت مدت رسالت را همراه و همگام رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده است، 536 حدیث! محمد ابوزهره، نویسنده بلند آوازه مصری، به این نکته تنبّه داده و گفته است:
شایسته است اعتراف کنیم که آنچه از فقه، فتاوا و داوریهای علی(علیه السّلام) در منابع اهل سنّت گزارش شده است، نه با مدت خلافت مولا سازگار است و نه با روزگاری که علی(علیه السّلام) یکسر به تعلیم و افتا می پرداخت؛ تمامت زندگی او فقه بود و فتوا و تعلیم و بیشتر از تمام صحابیان همگام و همراه رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، از قبل بعثت تا رحلت پیامبر؛ بدین سان باید منابع اهل سنّت، چندین برابر آنچه اکنون از احادیث وی گزارش کرده اند، می آوردند.8
پی گیری این حقیقت، بس دردناک و تأسف آفرین است. از حضرت زهرا (علیهاالسّلام) روایتی نیست یا بسی اندک است؛ چون بسیار اندک پس از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زنده بوده است؛ و از حسن بن علی(علیه السّلام)، سیزده روایت رسیده است و از اباعبداللّه الحسین،هشت روایت؛9 و این در حالی است که ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید (ابن عقده) می گوید: من از اهل بیت، 300 هزار حدیث در حفظ دارم.10
ابی بن کعب، ازچهره های برجسته صحابیان است. رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دانش او را ستوده و فرموده است: «دانش گوارایت باد!»11 و عمر به اینکه «خداوند نزد ابی، دانش سرشار نهاده»12 گواهی داده است؛ افزون بر این، ابی از برترین قاریان قرآن و کاتبان وحی و ملازمان رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. با این همه، ابن حزم می گوید از ابی،164 حدیث به ما رسیده است.13
و سلمان که رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره اش می فرمود: «دانش پیشینیان و پسینیان را یکجا دارد.»14 و همو می فرمود: «دانشش دریای موج خیز خشک ناشدنی است.»15 و عایشه می گفت: «سلمان را با رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشستهایی بود که شبها تا پگاه به درازا می کشید و او تنها در محضر پیامبر بود.»16
اکنون بنگرید که ابن حزم می گوید: از سلمان فقط شش حدیث به ما رسیده است،17و از ابوذر ـ این حق گوی حق مدار که هرگز منع تدوین و نشر را برنتابید ـ 281حدیث و… بر این باید افزود کسان بسیاری از صحابیان را که حتی یک حدیث از آنان در مجموعه های حدیثی وجود ندارد، از جمله: زیاد بن حنظله تمیمی که آورده اند در تمام مشاهد همراه رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده و در تمام نبردها حضور داشته است؛18 ثمامة بن عدی که از مهاجران آغازین است و در بدر حضور داشته19 و یک روایت هم ندارد؛ و….
به هر حال، منع کتابت و نشر حدیث، جریان حاکم آن روزگاران بود. از این روی، طبیعی است که کسانی از سر ترس و کسانی دیگر از سر طمع و وابستگی های حکومتی و… از نگاشتن حدیث تن زنند و مآلا بخش عظیمی از سنّت رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از میان برود. پیشتر آوردیم که عمر، کسانی از محدّثان کوفه (از جمله «قرظة بن کعب») را به مدینه فراخواند و آنان را از اینکه حدیث نقل کنند، منع کرد. قرظة بن کعب می گوید:
پس از آن، هیچ حدیثی از پیامبر نقل نکردم.20
و در نقلی دیگر آورده اند که گفت: گاه می شد با کسانی می نشستم که حدیث می گفتند و من حافظ ترین آنها بودم؛ چون سفارش عمر را یادآوری می کردم، همه از نقل حدیث باز می ایستادند.21
یحیی بن سعید می گوید: مردمانی دیدم که از نگاشتن حدیث تن می زدند. اگر حدیث را می نوشتیم، اکنون از دانش سعید بن مسیّب و روایت او فراوان در اختیار داشتیم.22
عروة بن زبیر می گوید: فراوان حدیث نوشتم و آنگاه تباه کردم. دوست می داشتم دارایی و فرزندانم را فدا می کردم و احادیث را تباه نمی ساختم.23
هشام بن عروه می گوید: پدرم در «یوم الحرّة»24 کتابهای فقهـی خـود را آتـش زد. پس از آن، همـاره می گفت: بودن آن نگاشته برایم دوست داشتنی تر بود تا بودن فرزندان و اموالم.25
یزید بن هارون می گوید: از دانش یحیی بن سعید، سه هزار حدیث حفظ کردم و چون مریض شدم، نصف آن را فراموش کردم.26
آورده اند که شعبی گفته است: تا به امروز هیچ خطی بر سفیدی کاغذ ننوشتم. هر حدیثی که نقل کردم، آن را حفظ کرده ام؛ امّا آن قدر از دانش و حدیث فراموش کرده ام که هر کس بدانها دست می یافت، دانشمند می گشت.27
عبیدة بن عمرو سلمانی (مردی از فقیهان کوفه که نگاشته های بسیاری داشت) در هنگام مرگ، همه را تباه ساخت و گفت: می ترسم کسانی بدانها دست یابند و از آنها وارونه بهره گیرند.28
شعبة بن حجّاج از منصور بن معتمر نقل می کند که می گفت: دوست می داشتم که می نوشتم، و چنین و چنان می داشتم. به مقدار دانشی که اکنون دارم، حدیث از دست داده ام.29
سهل بن حصین بن مسلم باهلی می گوید: به عبداللّه بن حسن بصری سفارش کردم که کتابهای پدرت را برایم بفرست؛ به من نوشت:
چون نگاشته های پدرم سنگین شد [فراوان گشت]، گفت یکجا جمع کنید؛ چنان کردم؛ امّا نمی دانستم چه می کند. خادمش را خواست و گفت تنور را برافروزد. آنگاه همه را سوزاند، جز یک «صحیفه» را.
آنچه آوردیم، اندکی است از نشانه ها و قراینی که می تواند روشنگر تباه شدن بخش عظیمی از معارف دینی و آموزه های نبوی باشد.
بدین سان، سخن دکتر اکرم ضیاء عمری استوار است که: بی گمان به واسطه کسان بسیاری از صحابیان حدیثی از پیامبر به ما نرسیده است.30
ابن رشد نوشته است: اگر عالمان، دانش را با نگاشتن به بند نکشیده بودند و تدوین و ضبط نکرده بودند و سره را از ناسره جدا نکرده بودند، دانش از میان می رفت و اثر دین نابود می شد.31
که باید گفت روزگاری نکردند؛ پس دانش بسیار از میان رفت و آثاری از دین نابود شد. و کلام رشید رضا دقیق است که: از آنجا که عالمان صحابی شنیده های خود را از رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نمی نگاشتند، ما قطع داریم که بهره ای عظیم از سنّت را از دست داده ایم.32
امّا پایان کلام وی، شگفت انگیز است که گفته است: امّا آنچه نگاشته نشد و تباه شد، نه تفسیر قرآن بوده است و نه امور دین.
شگفتا! آقای محمد رشید رضا این سخن را از کجا می گوید؟! به چه دلیلی آنچه تباه شده از دین نبوده و یکسر قرآن نبوده است؟
ابن صلاح گفته است: اگر حدیث در کتابها تدوین نمی شد، در سده های واپسین تباه می شد و از میان می رفت.33
باید به ابن صلاح گفت که متأسفانه تا زمانی که تدوین شایع شد و همه گیر گشت، بسیاری از حقایق تباه گردید و به سبب عدم ثبت و ضبط احادیث ـ چنانکه آوردیم ـ آموزه های بسیاری نابود شد.34 آنچه تا بدین جا آوردیم، در نشان دادن این حقیقت که «عدم کتابت» و «جلوگیری از نشر حدیث» زمینه تباه شدن بخش عظیمی از سنّت را فراهم آورد، بسنده است. گو اینکه قراین و دلایل این حقیقت، بسی فزونتر از آن چیزی است که در این مجال گزارش کردیم.

2. گسترش وضع و جعل در احادیث
جعل حدیث و وضع روایت، بی گمان ریشه در زمان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد.35 دروغ سازی و نسبت دادن احادیث مجعول به پیامبر، در زمان حیات آن بزرگوار به جایی رسید که در میان مردم به پا خاست و فرمود:
ایّها الناس! قد کثرت علیّ الکذابة، فمن کذب علیّ متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار؛ هان مردم! دروغ بستن به من فراوان گشته است؛ آنکه از سر عمد بر من دروغ ببندد، نشیمنگاهش آکنده از آتش باد.
این روایت را محدّثان فریقین نقل کرده اند،36 و برخی از عالمان بر تواتر آن تصریح کرده اند.
شهید ثانی ـ رضوان اللّه علیه ـ نوشته است: ممکن است ادعا شود که حدیث «من کذب علیّ متعمدا…» متواتر است؛ چه آنکه کسان بسیاری از صحابه آن را گزارش کرده اند؛ گفته می شود راویان آن، 62 تن از صحابه بوده اند.37
عالم جلیل، میرزا حبیب اللّه خویی نوشته اند: این حدیث نبوی را بسیاری گزارش کرده اند و آن را متواتر دانسته اند و بر وجود روایات مجعول و دروغ ـ در مقابل کسانی که آن را انکار کرده و یا مستبعد دانسته اند ـ استدلال کرده اند.38
چون به هر حال این روایت، یا درست است که نشانگر این است که کسانی دروغ می بافته اند و پیامبر بر این جریان هشدار داده است و یا دروغ است که خود آن نشانگر وجود دروغ خواهد بود.
جمال الدین قاسمی نیز نوشته است: حدیث «من کذب…» در نهایت استواری و صحت است؛ بدان سان که برخی آن را متواتر دانسته اند.39
رجالی و فقیه بزرگ شیعی، علامه مامقانی(ره)، پس از بحثی سودمند درباره متواتر و اقسام آن، به مناسبت ارائه نمونه متواتر لفظی، نوشته است:
ادّعای تواتر حدیث «من کذب…» ممکن است؛ چرا که 62 تن از صحابیان آن را گزارش کرده اند و هماره ناقلان و گزارشگران آن فزونی داشته است.40
ابن صلاح در ضمن بحث از تواتر و ارائه نمونه برای آن، نوشته است: حدیث «من کذب…» را نمونه این [نمونه حدیث متواتر] می دانم؛چرا که بسیاری از صحابیان آن را گزارش کرده اند و برخی گفته اند که آن را 62 نفر صحابی نقل کرده اند.
این روایت که محدّثان با چنین صراحت و تأکیدی به تواتر آن تصریح کرده اند، نشانگر آن است که جعل حدیث، ریشه در آن روزگار دارد و کسانی در همان روزگاران، به وضع و جعل، دست می یازیدند.
احمد امین در این باره کلامی استوار دارد. او می گوید: منع تدوین باعث شد که کسانی میدان جعل و وضع و نسبت دادن به رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را برای خود باز ببینند. روشن است که «وضع» به روزگار رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شکل گرفت، و حدیث «من کذب…» گواه آن تواند بود.41
امّا پس از رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، وضع، دامن گشود و منع تدوین و پس از روزگاری اجازه نقل، تدوین و نشر آن دامنه جعل را گستراند.
علی(علیه السّلام) در خطبه یاد شده فرموده اند: پس از پیامبر نیز بر پیامبر دروغ بستند.42
و ابن عباس می گوید: آنگاه که بر رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دروغ نمی بستند، از وی حدیث نقل می کردیم؛ امّا چون مردمان بر سرکشان و راهواران سوار شدند [یعنی در گستره زمین پخش شدند و این سوی و آن سوی شدند]، حدیث گفتن از پیامبر را وانهادیم.43
بدین سان ـ سوگمندانه ـ دامنه جعل و وضع بگسترد و در بستر تاریخ، حدیث سازی و دروغ پردازی، جریان نیرومندی گشت که با شکلهای مختلف، نقش تأسف باری در آثار و مآثر فرهنگ اسلامی وانهاد و مهمترین عامل این جریان، بی گمان، منع تدوین و نشر حدیث بود. وقتی احادیث نوشته نشد و سپس پس از سالها اجازه نقل و نگارش یافت، بسیاری با انگیزه های گونه گون44 و با استناد به حافظه، به جعل و وضع پرداختند. فقیه معاصر مصر، شیخ محمد علی سایس، در این زمینه نوشته است:
از اینکه حدیث تدوین و نشر نیافت و صحابیان در نقل بر حافظه اعتماد کردند، و از سوی دیگر،شمارش و گزارش دقیق آنچه را پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مدت 23سال گفته بود، به لحاظ عدم تدوین، سخت بود و بازشناسی سره از ناسره بس دشوار، دشمنان اسلام که برای گمراهی آفرینی و آلوده سازی معارف دینی، چاره می اندیشیدند و از دستیابی به کتاب اللّه مأیوس بودند، از این زمینه استفاده کردند و به آلوده سازی سنّت دست یازیدند و بدین سان، گروه هایی و کسانی را واداشتند تا در «تشبیه»، «تعطیل»، «تحریم حلال» و «تحلیل حرام»، حدیث بسازند و بپراکنند. سپس «وضع» و «جعل» دامن گشود و به گونه ای هراس آفرین فراوان گشت و درهم شکسته شدن وحدت امت اسلامی و به وجود آمدن فرقه های گونه گون نیز بدان دامن زد.45
کلام سایس، سخنی است استوار. معاندان و فرهنگ ستیزانی که به شکستن شکوه آیین اسلام کمر بسته بودند و از دست یازی به قرآن مأیوس بودند و از اینکه در آیات الهی دست ببرند دست را کوتاه می دیدند، به سراغ سنّت آمدند و کسانی را با عناوین محدّث، شیخ حدیث و صحابی برساختند و آنان با تکیه بر حافظه و به بهانه اینکه ننوشته اند، امّا این آموزه ها را در سینه نگه داشته اند، چه بسیار سخن ساختند و پراکندند و بدین سان دامنه وضع و جعل را گستردند.
کلام علاّمه سید عبدالحسین شرف الدین ـ آن به حق شرف دین و آبروی مسلمین ـ را بیاوریم. آن بزرگوار پس از آنکه اقدام خلفا را در منع تدوین و نشر حدیث، اجتهادی می داند تباهی آفرین در برابر «نصّ رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر کتابت و نشر حدیث»، می نویسد:
پی آمد فساد آفرین عدم تدوین ـ که هرگز جبران نخواهد شد ـ مخفی نیست. ای کاش ابوبکر و عمر، با علی(علیه السّلام) و دیگر کسان ـ که خدای را در پگاه و شامگاه می خواندند ـ همراهی می کردند و به تدوین سنن و آثار نبوی همت می گماشتند، و آن را در مجموعه ای گرد می آوردند و آن را برای تابعین و… پس از خود به ارث می نهادند، چونان «قرآن حکیم» و «فرقان عظیم»…. اگر چنین می کردند، امت اسلامی و سنّت نبوی از رسوایی آفرینی های دروغ پردازان در امان می ماندند؛ چرا که اگر سنّت در کتابی تدوین می یافت و امت آن را پاک و پیراسته حراست می کردند، درهای وضع و جعل بر روی دروغ پردازان بسته می شد. چون چنین شد، دروغ بستن بر رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فراوان گشت و دستهای آلوده سیاست بازان، حدیث بازی کردند و تباهی آفرینان، سنّت را تباه ساختند، بویژه به روزگار حاکمیت معاویه و گروه تجاوزگر، که هرج و مرج آفرینی دجّالان بر جامعه اسلامی چیره شد و بازار باطل سرایان و یاوه گویان گرفت.
بی گمان ابوبکر و عمر می توانستند امت را از این تباهی و شر، با تدوین سنّت بدان گونه که گفتیم، در امان دارند و قطعا شایستگی این شیوه را می دانستند، و شاید آنان به لزوم تدوین از ما آگاه تر بودند؛ لکن آنچه ساخته و پرداخته بودند و بدان دل بسته بودند، با سخنان صریح پیامبر در لزوم تدوین سنّت همسوی نبود… و انا اللّه وانا الیه راجعون!46
کلام شرف الدین که از سر سوز و دردگذاری به قلم آمده است، بسی گویاست و آن بزرگوار که در فهم اسلام و تاریخ اسلام و چگونگی شکل گیری جریانها و زمینه های آنها و پی آمدهای تصمیمهای خلفا و… آشناترین چهره برجسته روزگارش بود، این سخن را ـ که در گزارش، آن را اندکی به اختصار آوردیم ـ با توجه به نقش «عدم تدوین» در «جعل» و «وضع» و پی آمدهای آن رقم زده است و با توجه به اشراف عظیم آن بزرگوار بر تاریخ اسلام می توان آن راحجّتی استوار دانست.
عالم هوشمند مصری، محمود ابوریّه نوشته است: از جمله آثار تأخیر تدوین تا سالهای آغازین قرن دوم، گسترش باب «وضع» و شکل گرفتن جریان «جعل» و گسترش دروغ بود، تا بدانجا که هزاران هزار روایت برساختند و بگستردند و سپس اینها به آثار و نگاشته های مؤلفان وارد شد و در خاوران و باختران جامعه اسلامی به عنوان حدیث نشر یافت.47
نمونه های این دامن گستری حدیث در نقل (پس از منع تدوین) را می توان در گستردگی نقلهای کسانی چون ابوهریره دید که پس از این، بدان اشاره خواهیم کرد. محقق فقید و نکته یاب لبنانی، هاشم معروف الحسنی نوشته است:
اگر مسلمانان پس از رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره سنّت، موضع استواری می داشتند و قبل از آنکه جنگها و درگیری ها آغاز شود و دست سیاست بازان و تباهی آفرینان بدان دراز شود به تدوین و ثبت و ضبط آن همت می گماشتند، باری، اگر چنین می کردند، راه را بر اینان و جیره خوارانی که برای تقرّب به حاکمان به جعل و وضع دست می یازیدند، می بستند. النهایه، حاکمان پس از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به جای آنکه میدان را بر تدوین و ضبط بازگذارند و برای جمع و تدوین حدیث از سینه ها همت گمارند، از تدوین آن منع کردند، و راه را برای دست های آلوده سیاست بازان و فرقه گرایان باز کردند.48
پیشتر آوردیم که احمد امین نیز از جمله عوامل و زمینه های جعل و وضع را عدم تدوین آن در مجموعه ها دانست.
نکته قابل تأمل و شایان توجه در گفتار و دیدگاههای عالمان و پژوهشیان، نقش دستهای آلوده و پلید حاکمان و جبّاران در جعل و وضع حدیث است، که از این زمینه بهره گرفتند و یا چنین کردند تا بتوانند در مقابل آن کتمانها و در نبود حقیقتها، احادیثی بسیار بسازند و بپردازند و نشر دهند. آنان با اجیر ساختن طمّاعان (از راویان و داعیه داران حدیث و زهد) هزاران حدیث بر مجموعه های حدیثی افزودند و تباهی آفریدند و برای بیرون راندن رقیب از صحنه و تراشیدن همگون هایی برای چهره های برجسته ای که با سیاست منع تدوین، از صحنه بیرون رانده بودند ـ و بدان اشاره کردیم ـ حدیث بسازند و برای آنها وجهه های دینی و اجتماعی درست کنند.
بی گمان اگر می بود آن همه فضیلت های منقول از رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره کسان بسیاری، هرگز اینان برای آفریدن این همه یاوه ها مجال نمی یافتند. اگر مردم احادیث را در اختیار می داشتند و بر کوی و برزن، بر مسجد و مجتمع می شنیدند که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون ابوسفیان را سوار بر استری دید به همراه فرزندانش ـ در حالی که از پیش و پس استر می رفتند ـ فرمود:
اللّهمّ العن القائد والسائق والراکب.49
دیگر زمینه ای نمی ماند که ابوهریره حدیث بسازد و به پیامبر نسبت دهد و بپراکند که: انّ اللّه ائتمن علی وحیه ثلاثة: أنا و جبرئیل و معاویة وکاد أن یبعث معاویة نبیّا…!
شگفتا، معاویه و امین بودن؟! معاویه و همبری با پیامبر؟! سیوطی آن را نقل کرده و نوشته است که: نسایی و ابن حیان گفته اند سخنی است باطل و برساخته.50
روانشاد استاد محمد تقی شریعتی ـ رضوان اللّه علیه ـ به این نکته اشارتی ظریف دارد. آن بزرگوار نوشته است:
ظلم بسیار قبیحی کردند کسانی که نگذاشتند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، آن معلّم و مفسّر را برای آخرین دفعه کتبا معرفی کند، و بعد هم از کتابت و روایت حدیث جلو گرفتند و مسلمانها را به رنج و زحمت بسیار (بلکه گمراهی آشکار) انداختند؛ زیرا از طرفی اینها از نقل و ثبت احادیث نبوی جلو گرفتند و از طرفی دیگر، معاویه دستور جعل روایت و حدیث در فضیلت خلفای سه گانه و مذمت خاندان پیامبر و بخصوص شخص علی(علیه السّلام) می دهد و….51
اگر حدیث تدوین می شد و نشر می یافت و فضایل علی می گسترد و به گوش همگان می رسید، دیگر چه مجالی برای جعل و وضع فضایل صحابیان و خلفا؟! اگر مردمان به درستی می دانستند که کی، کی است و از کلام رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این همه را می شنیدند و می نیوشیدند، کجا حاکمان می توانستند به وسیله مزدوران فرهنگ ستیز، حدیث بسازند و بگسترند و چهره سازی کنند؟ بخشی از اقدامات زشت و انحراف آفرین معاویه و امویان را در این زمینه، ابن ابی الحدید آورده است. او به نقل از مدائنی، تلاشها و تمهیدات معاویه را برای زدودن یاد علی(علیه السّلام) از ذهنها و ستردن فضایل علی(علیه السّلام) از ذهن و زبان مردم و فضیلت تراشی برای خلفا و صحابه و ترویج و نشر و تعلیم آن، یاد می کند و از جمله می نویسد:
تا بدانجا که این فضایل برساخته را روایت می کردند و آموزش می دادند، بدان سان که آن را آموزش می دادند؛ و به همگان آنها را آموختند: به زنها، دخترها، خادمان و اطرافیان.
ابن ابی الحدید اضافه می کند: بدین سان، حدیثهای دروغ بسیاری چهره نمود و بهتانهایی نشر یافت.52
ابن ابی الحدید پس از آنچه از مدائنی آورده، از ابن عرفه (معروف به ابن نفطویه) نقل کرده است که: بسیاری از احادیث برساخته در فضایل صحابه، به روزگار بنی امیه، برای تقرّب بدانها ساخته شد. آنان برای شکستن شکوه بنی هاشم چنین می کردند.53
مورخ و محقق بزرگ قرن سوم هجری، ابن قتیبه، را در این باره سخنی است تنبّه آفرین. او می نویسد:
هر آنکه را از او (علی ـ ع ـ ) یاد می کرد و یا حدیثی از وی گزارش می کرد، رها می کردند و به فراموشی می سپردند؛ تا بدانجا که بسیاری از محدّثان از اینکه حدیثی نقل کنند، تن می زدند و به نقل و گسترش فضایل عمرو بن عاص، معاویه و… روی می آوردند… و اگر کسی می گفت علی برادر پیامبر است و پدر «سبطین» (حسن و حسین) است و اصحاب کسا، علی و فاطمه و حسن و حسین هستند، چهره ها دگرگون می شد و چشمها باز می شد و….54
چرا؟! چون حاکمیت ستم، نه علی را بر می تابید و نه نام علی را؛ نه فضیلت را و نه جلوه های فضیلت را؛ بدین سان باید فضیلت گستری را جلو می گرفت، تا زمینه فضیلت سازی برای کسانی که سراسر زندگانی آنان آکنده از رذیلت بود، آماده شود. ادامه کلام ابن قتیبه ـ که بخشی از آن را آوردیم ـ و دیگر نصوصی که پیشتر نقل کردیم، گواهی است بر این حقیقت، و عدم تدوین و جلوگیری از نشر حق و نبود حقایق در سطح جامعه، زمینه ای برای این همه تباهی و سیاهی آفرینی!
عبداللّه بن احمد بن حنبل می گوید از پدرم درباره علی و معاویه سؤال کردم، گفت: بدان! علی دشمنان بسیاری داشت. آنان بسی جستجو کردند تا مگر بر علی طعنی بیابند و نیافتند. پس به سوی مردی رفتند که با وی جنگیده بود؛ و او را برای کاستن از شأن علی ستودند.55
یعنی بسی در فضیلت معاویه، سخن ساختند و حدیث پرداختند و پراکندند تا مگر اندکی از جایگاه والای مولا بکاهند. آنچه آمد، قصّه پرغصّه تاریخ اسلام است: منع تدوین و نشر فضایل، حقایق و آموزه های راستین؛ و رهاسازی طمّاعان کینه ورز، فرهنگ ستیزان زشتخوی و دروغ آفرینان آتش نهاد، برای ساختن و پرداختن و پراکندن!
اکنون برای اینکه اندکی بیشتر با میدان «جعل» و «وضع» آشنا شویم، چگونگی شکل گیری صحاح ستّه اهل سنّت و چه سانی گزینش احادیث این مجموعه از مجموعه های دیگر را گزارش می کنیم، و فی ذلک عبرة لمن اعتبر!
این گزارش را بر پایه پژوهش محقق بی بدیل و مدافع نستوه ولایت علوی، علاّمه امینی ـ رضوان اللّه علیه ـ می آورم، با مراجعه به منابع و مصادری دیگر:
ابو داود در «سنن» خویش، چهار هزار و 800 حدیث آورده و گفته است آنها را از میان پانصد هزار حدیث برگزیده ام؛56 و «صحیح» بخاری با حذف مکرّرات آن، دو هزار و 761 حدیث دارد که آنها را از میان حدود ششصد هزار برگزیده است؛57 و «صحیح» مسلم، چهار هزار حدیث دارد، بدون تکرار، که مسلم آنها را از میان سیصد هزار حدیث برگزیده است.58 احمد بن حنبل در «مسند» خویش، سی هزار حدیث آورده است که آنها را از میان 750 هزار حدیث برگزیده است و آورده اند که او یک میلیون حدیث در حفظ داشته است؛59 و احمد بن فرات (م258هـ)، یک میلیون و 500هزار حدیث نگاشته و از آن میان، سیصد هزار را برگزیده و آثاری در تفسیر و احکام و فوائد متفرقه رقم زده است.60
این تعداد هول انگیز، نشان می دهد که دستهای آلوده و مغزهای بیمار و فرهنگ ستیزان بد نهاد با آیین الهی چه کرده اند! خوب، بخاری بسی کوشیده و از میان آن همه حدیث، این مقدار را برگزیده و آورده که یعنی به پندار او اینها صحیح بوده است؛61 امّا آنچه در «صحیح بخاری» آمده است نیز شگفت است و برخی از نقلهای آن یکسره کذب است که بر نمودن چگونگی آنها را فرصتی دیگر باید.
باری، چون حدیث کتابت نشد و حدود یک قرن، این جریان حاکم گشت و حدیث جز در نهانخانه ها و به دور از چشم حاکمیت نقل نگشت، نوشته نشد و نگسترد، و پس از آن، جامعه به نگارش و کتابت آن روی آورد، زمینه مناسبی به وجود آمد برای دروغ، جعل و دستبرد؛ و بدین سان، میدان برای احبار و رهبان و بیمار دلان و بدعت آفرینان و خرافه گستران باز شد که هر آنچه می پنداشتند (با ادّعای نقل از حافظه) نقل کنند و غالبا مسلمانان ساده دل را بفریبند، و قصّه سرایان با آنها مجلسها بیارایند و جباران آن گونه نقلها را پشتوانه کردارهای ناروای خود قرار دهند و آنگاه کسی چون احمد بن حنبل بپندارد که این کرامت است که هزاران هزار حدیث بر حافظه داشته باشد! و بخاری گمان برد که فضیلت است که پانصد هزار حدیث در سینه داشته است و…62
شگفتا و اسفا که بسیاری از این احادیث جعلی و آثار وضع شده، در سده های واپسین، پایه های تفکر اسلامی و بن مایه های معرفت دینی را تشکیل داد و این منع ها و ردع ها از کتابت حدیث و جلوگیری از نشر آن از یک سوی و وضع ها و جعل ها از سوی دیگر، زمینه پدید آمدن نگرشی وارونه به اسلام و قرآن و کلّیت دین را به وجود آورد و بدین سان، تفکّر اسلامی، بریده از بنیادهای اصلی حق شکل گرفت.

پی‌نوشت‌ها:
1. تذکرة الحفّاظ، ج1، ص5؛ فصلنامه علوم حدیث، ش5،ص11
2. أسماء الصحابة الرواة، ص57
3. تدریب الراوی، ج2، ص677
4. توضیح الأفکار، صنعانی، ص429؛ و رکبت السفینة، ص129 (به نقل از: عمدة التحقیق فی بشارة الصدیق).
5. أدب الاملاء والاستملاء، ص83؛ دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج1، ص127
6. احقاق الحق، ج5، ص501 و ج4، ص258 (به نقل از: مناقب علی بن ابی طالب، ابن مغازلی)
7. أسماء الصحابة الرواة، ص44
8. الامام الصادق(علیه السّلام)، ص162
9. مراد، منابع حدیثی اهل سنّت است؛ آن هم بر پایه برخی گزارشها، مانند گزارشهای ابن حزم.
10. تاریخ بغداد، ج5، ص220؛ سیر أعلام النبلاء، ج15، ص346
11. مسند أحمد، ح5، ص142؛ المستدرک للحاکم، ج3، ص304؛ سیر أعلام النبلاء، ج1، ص391
12. المستدرک، ج2، ص225؛ سیر أعلام النبلاء، ج1، ص397
13. أسماء الصحابة الرواة، ص54. ذهبی بر این باور است که از او در صحاح ستّه، شصت و اندی روایت آمده است. (سیر أعلام النبلاء، ج1، ص402)
14. سیر أعلام النبلاء، ج1، ص541
15 طبقات ابن سعد، ج2، ص41؛ حلیة الأولیاء، ج1، ص187؛ سیر أعلام النبلاء، ج1، ص542
16. الاستیعاب، ج2، ص196
17. أسماء الصحابة الرواة، ص74؛ ذهبی می گوید: سلمان در مسند بقیّ بن محلّه، 60 حدیث دارد؛ بخاری از وی، شش حدیث گزارش کرده است و مسلم، سه حدیث.
18. همان.
19. الاستیعاب، ج2، ص106؛ الاصابة، ج2، ص481
20. تذکرة الحفاظ، ج1، ص4 و 5؛ المستدرک، ج1، ص182؛ جامع بیان العلم وفضله، ج2، ص998
21. سنن الدارمی، ج1، ص60
22. طبقات ابن سعد، ج5، ص141؛ جامع بیان العلم وفضله، ج1، ص291
23. تقیید العلم، ص60؛ جامع بیان العلم، ج1، ص326
24. روزی که به سال 63 هجری، سپاهیان جنایت پیشه شام به مدینه حمله کردند و بسی قتل کردند و فساد به بار آوردند.
25. الطبقات، ج9، ص175؛ المصنّف، عبدالرزاق، ج11، ص415؛ جامع بیان العلم وفضله، ج1، ص326
26. تذکرة الحفاظ، ج1، ص139
27. همان، ص84
28. طبقات ابن سعد، ج7، ص127
29. تقیید العلم، ص60؛ تذکرة الحفاظ، ج1، ص127؛ سیر أعلام النبلاء، ج5، ص405؛ المحدّث الفاصل، ص380
30. بقیّ بن مخلة القرطبی، ص19
31. التراتیب الادرایة، ج2، ص249
32. المنار، ج6، ص288
33. تدریب الراوی، ج2، ص62
34. آقای مروان خلیفات در اثر ارجمند خود (ورکبت السفینة)، در فصل «ضیاع السنّة» (ص119ـ186) این موضوع را به شایستگی بر رسیده و با تأمل در چگونگی نقل احادیث و چندی و چونی نقلهای صحابیان و تابعین نشان داده است که چه فاجعه عظیمی با اجرای سیاست فرهنگی (به واقع با جریان فرهنگ ستیز) منع کتابت و نشر حدیث، در فرهنگ اسلامی به وجود آمده است.
35. نویسندگان و پژوهشیان اهل سنّت کوشیده اند تا آغاز جعل را به روزگاری دیرتر از زمان رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حتی صحابه، نسبت دهند. این داوری، بیشتر و پیشتر از آنکه مستند باشد به واقع صادق تاریخی و اسناد روشنگر حقیقت، مستند است به پیش فرضی درباره صحابه، که «آنان یکسر عادل بوده اند». پس هرگز خطا نمی کردند، دروغ نمی گفتند و مآلا به پیامبر دروغ نمی بستند.
آقای مصطفی سباعی نوشته است: معقول نیست صحابیانی که بارها از پیامبر شنیده بودند «من کذب علیّ…» بر پیامبر دروغ ببندند. معقول نیست که کسانی که نور نبوی در جانشان نشسته بود و با زندگیشان درآمیخته بود، با وضع و جعل حدیث، این نور را خاموش کنند و برای یاری رسانی به اندیشه ها یا حزبها، دست به جعل حدیث بزنند. (مکانة السنة فی التشریع، ص76)
کسان دیگری نیز بر اساس این پیش فرض، کوشیده اند تا آغاز جریان وضع را به روزگار پس از فتنه (به تعبیر آنان)، یعنی به پس از سال 40 و حتی پس از سال 70 نیز بکشانند تا مبادا غباری بر ساحت قدسی پنداری صحابیان بنشیند (الحدیث و المحدّثون، محمد محمد ابوزهو، ص480؛ السنة قبل التدوین، محمد عجاج خطیب، ص187؛ بحوث فی تاریخ السنة المشرّفة، ص15؛ الاسرائیلیات والموضوعات، ص32؛ الوضع فی الحدیث، ج1، ص175 به بعد)! نقد این دیدگاه را بنگرید در: الغدیر، ج5، ص208 به بعد؛ الموضوعات فی الآثار والأخبار، هاشم معروف الحسنی، ص90ـ152؛ المعجم المفهرس لألفاظ أحادیث بحارالأنوار، ج1، مقدمه کتاب، از محمد علی مهدوی راد.
36. در منابع حدیثی اهل سنّت، این روایت با طرق بسیار نقل شده است. ابن جوزی می گوید: آن را 98 نفر از صحابیان گزارش کرده اند. سپس به تفصیل، طرق حدیث را گزارش کرده است (الموضوعات، مکتبة التدمریّه، ج1، ص53 به بعد). در این نقلها زمینه ای برای صدور حدیث آورده اند که برخی آن را به نقد کشیده اند (همان،ص51 پانوشت؛ لمحات فی تاریخ السنة، ص29). به هر حال، آن زمینه پذیرفتنی باشد یا نه، صدور روایت قطعی است. در منابع شیعی، چگونگی صدور با توجه به وجود جریان کذب و جعل رقم خورده است و کهن ترین منبعی که آن را آورده است، کتاب «مختصر اثبات الرجعه» و «اثبات الرجعه» فضل بن شادان است (مجله تراثنا، ش15، ص202) که آن را از «سلیم» نقل می کند. روایت، در کتاب سلیم (نسخه موجود) نیز هست (ج2،ص). محقق کتاب در جهت یافتن منابع و مصادر دیگری برای حدیث، حدیث را از کتاب سلیم، با استناد به سلیم، از غیر کتاب سلیم، و از طریق دیگر غیر از سلیم، گزارش کرده است. (همان، ج3، ص970ـ972 و نیز ر.ک به: بصائر الدرجات، ص198؛ اکمال الدین، ص284؛ نهج البلاغة، ص325، الأصول من الکافی، ج1، ص62؛ مقباس الهدایة، ج1، ص115؛ مستدرکات المقباس، ج4، ص62 به نقل از منابع بسیار؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص246؛ شرح ابن أبی الحدید، ج11، ص38)
باید بیفزاییم که منابع اهل سنّت، حدیث را «من کذب علی…» دارند، بدون مقدمه ای که در متن نقل کردیم.
37. الرعایة فی علم الدرایة، ص69
38. منهاج البراعة، ج14، ص29
39. قواعد التحدیث، ص179
40. مقباس الدرایة، ج1، ص123
41.فجر الاسلام، ص211
42. الأصول من الکافی، ج1، ص62
43. برای آشنایی با انگیزه های جعل وضع، از جمله بنگرید: دلیل القضاء الشرعی، ج3، ص33؛ الموضوعات فی الآثار والأخبار، ص124؛ منهاج البراعة، ج14، ص36؛ اضواء علی السنة المحمّدیة، ص118
44. صحیح المسلم، ج1، ص12؛ الوضع فی الحدیث، ج1، ص180
45. دلیل القضاء الشرعی، ج3، ص31 (به نقل از تاریخ الفقه الاسلامی، ص68).
46. النصّ والاجتهاد، تحقیق ابومجتبی، ص143و 144
47. أضواء علی السنّة المحمدیة، ص118 و نیز: ص285 و 286
48. دراسات فی الحدیث والمحدّثین، ص9و10
49. وقعة صفین، ص220
50. اللئالی المصنوعة، ج1، ص417
51. خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنّت، ص159
52. شرح ابن أبی الحدید، ج11، ص44ـ46
53. همان.
54. الاختلاف فی اللفظ، ص42
55. الصواعق المحرقة، مؤسسة الرسالة، ج2، ص374
56. تذکرة الحفاظ، ج2، ص593؛ تاریخ بغداد، دارالکتب العلمیة، ج9، ص58؛ المنتظم، ابن جوزی، ج12، ص269؛ تاریخ الاسلام، الذهبی، ص360؛ سیر أعلام النبلاء، ج13، ص210؛ طبقات الشافعیّة، ج2، ص29
57. تاریخ بغداد، ج2، ص14؛ تهذیب الکمال، ج24، ص442؛ طبقات الحنابلة، ج1، ص275؛ ارشاد الساری، ج1، ص50
58. تذکرة الحفاظ، ج2، ص589؛ المنتظم، ابن جوزی، ج12، ص171؛ شرح صحیح المسلم، النووی، ج1، ص21؛ الحطة فی ذکر الصحاح الستة، ص306؛ الامام المسلم ومنهجه فی صحیحه، ص108
59. تذکرة الحفاظ، ج2، ص431؛ مسند أحمد بن حنبل، طبع مؤسسة الرسالة، ج1، ص56 (مقدمه).
60. خلاصة التهذیب، الخزرجی، ج1، ص27؛ الغدیر، ج5، ص469 و 470
61. امّا بسیاری از آنچه در صفحات این کتاب نقل شده است، نه با عقل سازگار است و نه با تفکر دینی و نه با احادیث دیگر و نه…. بنگرید به: سیری در صحیحین، محمد صادق نجمی؛ نظرة عابرة الی الصحاح الستة، عبد الصمد شاکر؛ أبو هریرة، سید عبدالحسین شرف الدین؛ أضواء علی السنّة المحمدیة، محمود ابوریّة.
62. ر.ک به: أصول الحدیث وأحکامه فی علم الدرایة، ص107

دانلود در قالب آفیس ورد - Download Word (doc)                             دانلود پی دی اف - Download PDF

حجم فایل : 262 کیلوبایت                             حجم فایل : 482 کیلوبایت

دانلود فایل ها مخصوص افراد حاضر در کلاس علل الحدیث می باشد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی