متن جلسه هفتم کلاس علل الحدیث حجة الاسلام عزّتی زیدعزّه در تاریخ 8 بهمن 1393
در جلسه پیشین برخی از توجیه ها در منع تدوین را آوردیم و در پرتو اسناد تاریخی به نقد آنها پرداختیم و اینک توجیه های دیگر و نقد آنها.
4. آمیختگی قرآن با حدیث:
از جمله کهنترین توجیه ها برای عدم کتابت و یا منع از کتابت، جلوگیری از آمیزش قرآن با حدیث است. بدین معنی که کسانی پنداشته اند ـ ویا کوشیده اند به این پندارها دهند ـ که اگر کتابت حدیث معمول گشت، صحابیان و مردمان به هنگام نگاشتن قرآن، حدیث را نیز با آن در می آمیختند، و بازشناسی قرآن از حدیث دشوار می گشت و مآلاً قرآن ـ این معجزه جاودان الهی ـ تباه می گشت. در ذیل نقلی که پیش تر از عمر بن الخطاب (به هنگام دستور تباه ساختن و سوزاندن احادیث) آوردیم، چنین آمده بود:
… وانّی واللّه لا البسُ کتاب اللّه بشئٍ أبداً؛1
به خدا سوگند که کتاب الهی را هرگز با چیزی در نمی آمیزم.
به لحاظ نقل شاید بیشترین جلوه این توجیه، در کلام «ابوسعید خُدْری» است، که چون از او خواستند تا حدیثی بنویسد، یا حدیث را برای کسانی کتابت کند، گاه گفته است:
نمی نویسیم و حدیث را چونان قرآن قرار نمی دهیم؛2
و یا گفته است:
می خواهید حدیث را چون مصحف ما قرار دهید؟3
و یا گفته است:
هرگز نمی نویسیم و آن را قرآن قرار نمی دهیم.4
«حسن بن عبدالرحمن رامهرمزی» در ذیل یکی از احادیث ابوسعید خدری که نشانگر منع از کتابت است نوشته است:
به پندارم این حدیث با اوّل هجرت مرتبط است؛ روزگاری که از آمیخته شدن قرآن و حدیث اطمینان نداشتند.5
«خطیب بغدادی» نیز بر این باور رفته است، او پس از آنکه نقلهای مختلفی را که نشانگر عدم کتابت حدیث در صدر اسلام و یا باور به عدم کتابت حدیث در آن روزگاران است، گزارش می کند، می نویسد:
مسلمانان صدر اسلام برای اینکه قرآن با جز آن همانند نشود و درهم نیامیزد، کتابت حدیث را روا نمی دانستند…. در آن روزگاران دانایانی که وحی و جز آن را از یکدیگر بازشناسند، بسیار اندک بودند. از این روی توان جداسازی «صحف قرآنی» با حدیث را نداشتند.6
متن جلسه ششم کلاس علل الحدیث حجة الاسلام عزّتی زیدعزّه در تاریخ 1 بهمن 1393
جریان منع کتابت و تدوین حدیث و به دیگر سخن، عدم لزوم نگارش و ثبت و ضبط گفتار رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم چونان اندیشهای در ذهن کسانی، ریشه در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دارد. قریشیان -حال به هر انگیزهای- بر این پندار بودند و کتابت کلام رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم را روا نمیدانستند، عبدالله بن عمرو بن عاص میگوید:
من هر آن چه از پیامبر می شنیدم می نوشتم و با این کار می خواستم از تباهی آن ها جلوگیری کنم. قریش مرا از این کار بازداشتند و گفتند: «هر آن چه از پیامبر می شنوی می نویسی، و حال آنکه پیامبر بشری است که در حال خشنودی و ناخشنودی سخن میگوید؟...» (1)
برخی از پژوهشگران بخشی از این نقل را (رسول الله بشر یتکلم فی الغضب والرضا) نشان انگیزه این موضعگیری قریشیان در برابر کلام رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم دانسته اند، بدین معنا که آنان از این که سخنانی از پیامبر نشر شود که از سّرِ خشنودی درباره کسانی و از سَرِ خشم درباره کسانی گفته شده است، تن میزدند و عملاً این حرکت، نوعی آینده نگری برای حراست از موقعیت افراد و زدودن موانع برای دست یابی بر قدرت و حاکمیت بود. (2) گو اینکه این تحلیل چندان دور از واقع نمینماید، به ویژه با توجه به برخورد قریشیان با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در آستانه رحلت، و نصوصی که میتواند انگیزههای سیاسی آن ماجرا را بنمایاند. اما گفتنی است که واقعیت ذهنی بسیاری از قریشیان درباره پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دقیقاً چنین بوده است؛ یعنی آنان نه تصور درستی از جایگاه نبوت داشتهاند و نه درک درستی از اهمیت و جایگاه کلام آن بزرگوار.
متن جلسه پنجم کلاس علل الحدیث حجة الاسلام عزّتی زیدعزه در تاریخ 19 آذرماه 1393
تا کنون، از «کتابت حدیث در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم» سخن گفتیم و نشان دادیم که سنّت آن بزرگوار، بر لزوم کتابت استوار است. پس از آن، احادیث گزارش شده از رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله در منع کتابت را نقد کردیم و نشان دادیم که از حجّیّت، ساقط است. اکنون، شماری از صحابیان را یاد میکنیم که حدیث را مینگاشتند و بر نگارش و نشر آن، تأکید میورزیدند.
از آنچه در بحث پیشین آوردیم، روشن شد که رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله بر کتابت حدیث تأکید میکرده است و کتابت حدیث، به امر رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله، به روزگار حیات آن بزرگوار، معمول بوده؛ و هیچ منعی از جانب آن بزرگوار در نگارش حدیث، صادر نشده است؛ و روایات منسوب، قطعاً برساخته است و از حجّیّت، ساقط. بدینسان، باید تأمّل کرد و به دقّت در نگریست که صحابیان چه میکردند. آیا آنان به ضبط و ثبت حدیث، همّت میگماشتند یا نه؟ تأمّل در نصوص تاریخی و بررسی منابع شرح حال نگاری، تردیدی باقی نمیگذارد در اینکه، پاسخ این سؤال نیز مثبت است؛ و نشان میدهد که صحابیان به پیروی از تأکیدها و ترغیبهای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله حدیث را مینوشتند. از نگاشتهها و نوشتههای آنان، در متون کهن، گاه به «صحیفه» و دیگرگاه به «نسخه» یاد شده است. اکنون این دو اصطلاح را بازشناسی کنیم.
دانلود مقاله
« برخی شیوه های تحلیل اسناد با تکیه بر روایاتی با مضمون تحقیرآمیز درباره زن در کتاب های حدیثی »
از صفحه 305 تا صفحه 353 کتاب « حدیث اسلامی (خاستگاه ها و سیر تطوّر) نوشته هارالد موتسکی »
مطرح شده در کلاس علل الحدیث
حجة الاسلام و المسلمین عزتی
نگاهی گذرا به پیشینه علوم حدیث، نشان می دهد که این دانشها به یکباره شکل نیافته اند، بلکه در گذر زمان، حل هر مشکلی از مشکلات حدیثی در پی خود علمی را پدیدار ساخت و بدین صورت شاخه ها و علوم گوناگونی به جرگه علوم حدیثی پیوستند.
ابن خلدون(م808ق) در فصل ششم از باب ششم مقدمه تاریخش با اشاره به کثرت و تنوع علوم حدیث از هشت دانش نامبرده است: علم ناسخ و منسوخ، علم رجال و معرفة الرواة، علم اصطلاحات حدیثی، علم متون حدیث، علم به شرایط نقل، فقه الحدیث(شرح الحدیث)، غریب الحدیث و المؤتلف و المختلف.(1)
سیوطی(911ق) از حازمی نقل می کند که علوم حدیث به بیش از صد نوع می رسد(2). ابن صلاح(643ق) و نووی آن را 65نوع دانسته اند و بیش از این هم قابل تنویع می دانند. سیوطی در تدریب الراوی می گوید:
اعلم اَن انواعَ علومِ الحدیث کثیرةٌ لا تُعَدّ... و قذ ذَکر ابنُ الصلاح منها- و تَبعه المصنفُ- خمسة وستین، و قال: ولیس ذلکَ بآخر الممکن فی ذلک، فاِنَّه قابلٌ للتنویع الی ما لا یُحصَی: احوال رواة الحدیث، وصفاتهم، و احوال متون الحدیث، وصفاتهم، و ما مِن حالةٍٍ منها و لا صفةٍ إلا وهی بصدد ان تفرد بالذکر و اهلها، فاذا هی نوع علی حیاله(3)؛ بدان انواع علوم حدیث بسیار است و به شمار نیاید. ابن صلاح و به پیروی از او مصنف (نووی)، 65 نوع از آنها را ذکر کرده و گفته است: این مقدار تمامی آنچه در این زمینه ممکن است، نیست؛ زیرا دانش حدیث به گرایشها و زیرمجموعه های زیادی تقسیم پذیر است؛ مانند: حالات و صفات راویان حدیث، چگونگی متون حدیثی و ویژگیهای هر یک. و شایسته است هر یک از این حالات و صفات جداگانه ذکر و بررسی شود. بنابراین، هر یک، نوعی مستقل(از انواع علوم حدیث) است.