علل الحدیث

مدرسه علمیه حضرت ولی عصر ارواحنافداه اصفهان

علل الحدیث

مدرسه علمیه حضرت ولی عصر ارواحنافداه اصفهان

وبلاگ تخصصی کلاس علل الحدیث حجة الاسلام و المسلمین عزتی که در مدرسه علمیه حضرت ولی عصر ارواحنافداه اصفهان برگزار می گردد. شامل متن ، صوت و مطالب مورد نیاز و مطرح شده در کلاس می باشد.

طبقه بندی موضوعی
چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۴۵ ب.ظ

غفلت و اشتباه راوی + دانلود PDF و Word

متن جلسه یازدهم کلاس علل الحدیث حجة الاسلام عزّتـی زیدعزّه در تاریخ 20 اسفند 1393
در اینکه برخی راویان سهو یا نسیان داشته و یا در ضبط روایت ضعیف بوده اند، تردیدی نیست. (1) غفلت و اشتباه راوی در حدیث بیشتر مربوط به نقص شنوایی، اشکال نوشتاری، کم حافظگی یا چیزهای دیگر است. چه بسا راوی در شرایطی قرار گرفته که حدیثی را درست پنداشته و آن را همان گونه به دیگران منتقل کرده است.
حضرت امیر علیه السلام از این گونه راویان که دچار وهم و اشتباه گردیده اند، یاد می کند و شاخصه ی این گونه افراد را در بی تعصبی شان دانسته است؛ یعنی همین که دلیل و برهانی بر بطلان فهمشان بیابند، توهّم خود را رها می کنند. حضرت در خطبه ی 210 نهج البلاغه می فرماید: «و رَجُلٍ سَمعَ مِنْ رَسُولِ الله شَیئاً لَمْ یَحْمِلْهُ عَلی وَجْهِهِ وَ وَهِمَ فِیهِ و لَمْ یَتَعَمَّدْ کَذِباً فَهُوَ فی یَدِهِ یَقُولُ بِهِ و یَعْمَلُ بِهِ وَ یَرْوِیهِ فَیَقُولُ أنا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله فَلَوْ عَلِمَ المُسْلِمُونَ أنَّهُ وَهَمٌ لَمْ یَقْبَلُوهُ وَلَوْ عَلِمَ هُوَ أنَّهُ وَهَمٌ لَرَفَضَهُ» (2)؛ و (راوی دوّم) کسی است که چیزی از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده، ولی چنان که باید به خاطر نسپرده است و در آن به خیال پردازی دچار گشته، ولی قصد دروغ گفتن نداشته است. آن حدیث نزد اوست، آن را روایت کرده و بدان عمل می کند و می گوید: من این را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم و اگر مسلمانان می دانستند وی در آن حدیث اشتباه کرده است، از او نمی پذیرفتند و او هم اگر می فهمید، از آن دست می کشید. (3)

علل الحدیث

بنابراین، به رغم سفارش ائمه علیهم السلام نسبت به نگارش، ثبت و ضبط احادیث، برخی راویان با اعتماد به حافظه ی خود، از نگارش روایات غفلت می کردند و گاه به سبب نسیان و یا عوامل دیگر در نقل روایات، غیرعامدانه دچار اشتباه می شدند و در مواردی از متن روایات می کاستند و یا مطلبی را به حدیث می افزودند، به گونه ای که موجب تصرف و تغییر در معانی احادیث می شد. احادیث مزید، مضطرب، مصحف و محرف و... را می توان از آثار سهو و غفلت راوی شمرد.
عمران بن حصین می گوید: «به خدا سوگند! اگر نظرم این بود و می خواستم، می توانستم دو روز پیاپی به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث بگویم، اما انگیزه ای که مرا از این کار باز می دارد، این است که برخی از صحابه را دیدم که همان گونه که من حاضر بوده و شنیده ام، آنان نیز حاضر بوده و از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می شنیده اند و این گونه حدیث می گویند! از این رو بر خود می ترسم که برای من نیز مانند آنها امر مشتبه شود. باید تذکر دهم که آنان اشتباه می کنند، ولی اشتباهشان عامدانه نیست. (4)
شهید اول رحمه الله تقیه، اشتباهات راویان و قضایای شخصیه ای را که موضوع برخی روایات بوده، از عوامل تعارض اخبار دانسته است. (5)
از عوامل دیگر که باعث سهو و اشتباه برخی راویان می شد، ناآشنایی آنان به نکات و دقایق ظریف زبان عربی بود. در میان فقیهان، برخی اصحاب ائمه علیهم السلام؛ مانند عمار ساباطی به وهم و عدم ضبط مشهور گشته اند. برخی عالمان در مقام دفاع، چنین عذر آورده اند که عمار ساباطی به دلیل کمی آشنایی با زبان عرب و لغات آن نمی توانست به خوبی نقل کند و اشتباه می نمود، ولی این امر در صحت و اعتبار روایات او ایجاد قدح و اشکال نمی کند. (6)
یکی از محقّقان معاصر درباره ی عمار ساباطی می نویسد: همه ی احادیث او را استقصاء کرده ام و آن را چنین دریافتم که وی حدیث صحیح را به همان گونه ای که خود برداشت نموده، روایت کرده نه به صورتی که آن را شنیده یا آن را در اصول اصحاب دیده است. از این رو، احادیث او را کنار زدم. (7)
شایسته ی ذکر است در این گونه موارد از سهو و خطای راوی، «اصل عدم خطا» کاربردی ندارد؛ زیرا این اصل تعمّد بر این امر را منتفی می سازد و نافی بروز این پدیده به صورت ناآگاهانه نیست. در ادامه به چند نمونه روایی اشاره میکنیم.

1. «قُلتُ لِأبِی عَبدِ الله علیه السلام رَجُلٌ تَزَوَّجَ امْرَأَةً و سَمَّی لَها صَداقاً ثُمَّ ماتَ عَنها و لَمْ یَدْخُلْ بِها. قال لَها المَهرُ کامِلاً و لَها المِیراثُ. قُلتُ فَإِنَّهمْ رَوَوا عَنکَ أَنَّ لَها نِصفَ المَهرِ قالَ: لا یَحْفَظُونَ عَنِّی إنَّما ذَلِکَ لِلمُطَلَّقَةِ». (8)
[منصور بن حازم گوید] به امام صادق علیه السلام گفتم: مردی ازدواج می کند و مهر زن را مشخص می سازد، ولی قبل از نزدیکی با او از دنیا رفته است. امام فرمود: مهر کامل و میراث برای زن ثابت است. گفتم: از شما روایت کرده اند که نیمی از مهر برای زن است. حضرت فرمود: مطلب را به خوبی حفظ نکرده اند؛ نصف مهر از آنِ زن مطلقه است.

2. حسن بن بکّار از امام رضا علیه السلام روایت کرده است: «بَعَثَ الله مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله لِثَلاثٍ مَضَینَ مِنْ شَهرِ رَجَبٍ فَصَوْمُ ذَلِکَ الیَومِ کَصَومِ سَبعِینَ عاماً» (9)؛ خداوند متعال، رسول خدا صلی الله علیه و آله را در روز سوم ماه رجب به پیامبری مبعوث فرمود: پس (ثواب) روزه گرفتن در این روز معادل (ثواب) هفتاد سال روزه داری است.
سعد بن عبدالله، یکی از راویان این حدیث، می گوید: اساتید ما می گفتند: در اینجا نویسنده ی روایت اشتباه کرده است. درستش این است که سه شب باقیمانده از رجب، خدا پیامبر صلی الله علیه و آله را به پیامبری برانگیخت (یعنی بیست و هفتم رجب) (10). راوی به جای آنکه «ثلاث بقین» بنویسد، نوشته است:« ثلاث مضین».

3. سید بن طاووس می نویسد: از حضرت علی بن محمد امام هادی علیه السلام درباره ی آنچه اهل بیت علیهم السلام هنگام خوابیدن انجام می دهند، آمده است: «لنا أهلَ البیتِ عِندَ نومِنا عشرُ خصالٍ: الطهارةُ و توسُّدُ الیمین و تسبیحُ الله ثلاثاً و ثلاثینَ و تحمیدهُ ثلاثا و ثلاثین و تکبیرُه أربعا و ثلاثینَ و نستقبلُ القبلةَ بوجوهِنا و نَقرَأُ فاتحةَ الکتاب و آیةَ الکرسی و شَهِدَ الله أنَّهُ لا إِلهَ إلا هُوَ إلی آخرها؛ فمَن فَعَل ذلکَ فقد اَخَذ بحظِّه من لیلته» (11)؛ ما اهل بیت در هنگام خوابیدن ده کار را پیوسته انجام می دهیم: طهارت، گذاشتن دست راست زیر سر، سی و سه بار تسبیح خدا، سی و سه بار حمد، سی و چهار بار تکبیر گفتن، رو به سوی قبله می خوابیم و فاتحه الکتاب، آیة الکرسی، آیه ی شَهِدَالله أَنَّهُ لا إِلهَ إلّا هُوَ تا آخرش را قرائت می کنیم. هر کس این کارها را انجام دهد، حظّ و بهره آن شب را برگرفته است.
سید بن طاووس در ادامه می نویسد: حدیث فوق به همین صورت به دست ما آمده که راوی ابتدا ده خصلت را ذکر نموده، ولی در تفصیل نُه خصلت را برشمرده است. گویا در اجمال و یا تفصیل سهو نموده است و ظاهراً اشتباه در تفصیل است؛ زیرا اعمال ائمه علیهم السلام در وقت خوابیدن همان گونه که روایت نمودیم، بیشتر از نه خصلت است و شاید راوی سهو کرده و قرائت سوره «قُلْ هُوَ الله احدٌ» و «إنّا أنْزَلناهُ» را ذکر ننموده است. (12)

4. شیخ طوسی رحمه الله در بحث وجوب ترتیب در غسل، خبری برخلاف سایر روایات آورده است که در آن امام علیه السلام نخست دستور شستن بدن (طرف راست و چپ) و بعد سر را داده اند. شیخ برای رفع تعارض می نویسد: به احتمال قوی، راوی در این خبر اشتباه کرده و با عدم ضبط صحیح مطلب بر او مشتبه شده است؛ چه بسا شنیده باشد که امام صادق علیه السلام به آن زن فرمودند: «سرت را غسل بده و در هنگام سوار شدن، بدن را غسل بده»، ولی او این خبر را وارونه گزارش کرده است. گواه بر این سخن، نقل دیگرِ همین راوی به همین گونه (معروف) است. (13)

5. گاهی نسیان راوی عامل تعارض اخبار می شود. شیخ طوسی در حلّ تعارض، از این نکته بهره جسته است. وی در باب «جواز أکل لحوم الأضاحی» روایتی از ابوالصباح از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله از (خوردن) گوشتهای قربانی بعد از سه روز منع کردند، ولی بعداً اجازه دادند و فرمودند: از گوشتهای قربانی بعد از سه روز بخورید و آن را ذخیره کنید.
و از طرفی، روایتی را از محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل می کند که ایشان فرمودند: پیامبر صلی الله علیه و آله از نگهداری گوشتهای قربانی، بیش از سه روز نهی کردند.
شیخ در ادامه می گوید: این دو روایت، ناسازگار نیست؛ زیرا مانعی ندارد که محمد بن مسلم و ابوالصباح، هر دو این بخش از خبر را شنیده باشند که پیامبر صلی الله علیه و آله از این گوشتها نهی کرده است، لکن بخشی از حدیث را که بعداً پیامبر صلی الله علیه و آله اذن دادند، ابوالصباح گزارش کرده، ولی محمد بن مسلم فراموش کرده است. (14)

6. وجود دوازده امام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله از ضروریات مذهب شیعه است و روایات متواتری در این باره رسیده است، لکن چند روایت بر اثر اشتباه و عدم دقت راوی، طبق برخی نقلها، موهم وجود سیزده امام است:
الف. در کافی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل است که فرمود: «إنِّی و اثْنَی عَشَرَ مِنْ وُلْدِی وَ أَنتَ یا عَلِیُّ زِرُّ الأرضِ-یعنی أوْتادَها و جِبالَها- بِنا أوْتَدَ الله الارضَ أنْ تَسِیخَ بِأهْلِها فَإذا ذَهَبَ الاِثْنا عَشَرَ مِنْ وُلدی ساخَتِ الارضُ بِأهْلِها و لَمْ یُنظَرُوا» (15)؛ من و دوازده نفر از فرزندانم و تو ای علی! مایه ی ثبات زمینیم. خداوند زمین را به سبب ما استوار کرده تا مردمش را فرو نبرد و وقتی دوازده نفر از فرزندانم از دنیا رفتند، زمین اهل خود را فرو می برد.»
در این حدیث پیداست که یا تعبیر«من وُلدی» به اشتباه وارد حدیث شده یا «اثنا عشر» به اشتباه، به جای «احدعشر» آمده است. (16) منشأ آن عدم توجه راوی در نقل عبارت است، نه اینکه خواسته سیزده امام را ثابت کند. لذا همین حدیث در اصل ابوسعید عصفری بدون کلمه «من ولدی» (17) و در الإنصاف فی النص علی الأئمه با لفظ «احد عشر» (18) آمده و در کتاب تقریب المعارف از ابوالصلاح حلبی تعبیر «از اهل بیتم» آمده است. (19)
ب. در کافی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل است که فرمود: از فرزندانم دوازده نفر نقیب نجیب اند که به آنان الهام می شود و آخر آنان قائم علیه السلام است. (20)
در این حدیث کلمه ی «دوازده نفر» با کلمه «فرزندانم» مناسبت ندارد؛ زیرا از دوازده امام، حضرت امیرمؤمنان علیه السلام از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله نیست. ولی این اشتباه فقط در الفاظ است و منظور راوی مشخص است. از این رو، عین همین حدیث در کتاب ابوسعید عصفری با لفظ«یازده نفر» (21) آمده و در کتاب تقریب المعارف «از اهل بیتم» آمده است (22) که اشکال را برطرف می کند.
ج. در کافی در روایتی از جابر آمده است که خدمت حضرت زهرا علیها السلام وارد شدم، در حالی که نزد آن حضرت لوحی بود. در آن اسامی جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله از فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام بود و من دوازده نفر را شمردم. (23)
در این حدیث نیز کلمه «از فرزندان آن حضرت» با دوازده نفر مناسبت ندارد؛ چرا که امیرمؤمنان علیه السلام از فرزندان حضرت زهرا علیها السلام نیست. در اینجا نیز اشتباه فقط در عبارت است و مقصود روشن است. لذا همین حدیث عیناً در اکمال الدین و عیون الأخبار و خصال بدون تعبیر «از فرزندان آن حضرت» نقل شده است. (24)
د. در کافی در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام نقل است که فرمود: «دوازده امام از آل محمد علیهم السلام همگی با ملائکه ارتباط دارند و از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السلام می باشند.»(25)
در این حدیث کلمه «دوازده امام» با عبارت «از فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام» مناسبت ندارد، ولی منشأ این اشتباه هم غفلت در عبارت است، چنان که همین حدیث در کتاب خصال و عیون الأخبار این عبارت آمده است: «همه آنان بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله با ملائکه ارتباط دارند و علی بن ابی طالب علیه السلام هم از ایشان است» (26) لذا در این عبارت اشکالی پیش نمی آید. (27)

7. اشتباه در نحوه ی ضبط، اعراب و اعجام حدیث: اندک تغییری در چگونگی تلفظ کلمات و یا غفلت در نحوه ی قرائت حدیث، موجب تغییر فهم می شود و ما را در رسیدن به معنای درست و مقبول ناکام می گذارد؛ برای نمونه به این روایت بنگرید: «عَنْ زُرارَةَ قالَ قُلتُ لِأبی جَعفَرٍ علیه السلام رَجُلٌ قَتَلَ رَجُلاً فِی الحَرَمِ قالَ عَلَیهِ دِیَةٌ و ثُلُثٌ و یَصُومُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَینِ مِنْ اَشْهُرِ الحُرُمِ و یُعتِقُ رَقَبَةً و یُطْعِمُ سِتِّینَ مِسْکِیناً...» (28)
مسأله تغلیظ دیه، در ماههای حرام و حرم مکه از نظر فقها یکسان است و هر دو را از یک باب گرفته اند. برای حرم مکه دلیل خاصی نرسیده است و فقها آن را به ماههای حرام ملحق نموده اند و این بستگی به نحوه ی قرائت عبارت «فی الحرم» در روایت دارد که آن را «الحُرُم» یا «الحَرَم» تلفظ کنیم.
مؤلف جواهر الکلام ترجیح می دهد عبارت «فی الحُرُم» (به ضم حاء و راء) به صورت جمع خوانده شود، یعنی «اشهر حُرُم» و می گوید: نسخه ای بسیار معتبر از کافی نزد من هست که با دقت اعراب گذاری شده و حُرُم(به صورت جمع با دو ضمه) ثبت شده است. (29)
شاهد دیگر، سخن علامه مجلسی رحمه الله است که می گوید: درباره ی إلحاق حَرم به ماههای حرام، نصی ندیده ام.(30) این در حالی است که روایت فوق را پیش از این در شرح کافی آورده است.(31) بنابراین، معلوم می شود وی در آنجا روایت را «حُرُم» خوانده و نسخه ی مورداعتماد وی از کافی به صورت جمع نوشته شده بوده است. نیز شهید ثانی در مسالک الأفهام تصریح دارد که تغلیظ دیه در رابطه با حرم مکه دلیل ندارد. وی می نویسد: «اما تغلیظها فی الحَرم فلا نصَّ علیه» (32).
علاوه بر اینها، ظاهر کلام محقّق حلّی، نویسنده ی شرایع، که مسأله ی الحاق حرم مکه را به ماههای حرام به شیخ مفید و شیخ طوسی نسبت داده، آن است که خود در این مسأله توقف دارد. وی در کتاب نافع پس از نقل کلام شیخین می نویسد: «و لا اعرف الوجه» (33) (وجهی برای الحاق نمی دانم) و در کتاب النکت آشکارا شیخین را موردِ سؤال می داند و می گوید: «و عندی فی قتلِ الحرمِ توقفٌ و نحنُ نُطالِب الشیخینِ بدلیلِ ذلک» (34)؛ در رابطه با قتل در حرم توقف دارم و از آنان مطالبه دلیل می کنم؛ یعنی دلیلی برای این الحاق نیافته ام.
سخن این بزرگان در نبودِ نص با در دسترس بودن کتاب کافی و تهذیب برای همه، دلیل روشنی است که عبارت روایت را به صورت جمع خوانده اند که مقصود همان اَشهُر حُرم باشد. لذا نمی توان به طور جزم، آن را به صورت مفرد و «حَرَم» دانست.

8. در روایتی تعداد آیات قرآن هفده هزار آیه گزارش شده، در حالی که خلاف باور ضروری دین است. این روایت عبارت است از: «عَنْ هِشامِ بنِ سالِمٍ عَنْ أبی عَبدالله علیه السلام قالَ إِنَّ القُرآنَ الَّذِی جاءَ بِهِ جَبرَئِیلُ علیه السلام إلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله سَبعَةَ عَشَرَ اَلفَ آیَة»(35)؛ از امام صادق علیه السلام نقل شده قرآنی را که جبرئیل نزد حضرت محمد صلی الله علیه و آله آورد، هفده هزار آیه داشت.
در کتاب وافی این روایت به صورت «سبعةُ آلافِ آیةٍ» نقل شده است که گویا مؤلف آن نسخه دیگری از کافی را در دست داشته است.(36) علامه شعرانی لفظ«عشر»‌ را از اشتباهات نساخ می داند.(37) سوگمندانه علامه مجلسی و ملاصالح مازندرانی این روایت را قرینه ای بر تحریف قرآن دانسته اند.(38)

9. گاه راوی فراموش می کند که حدیث منقول وی در حقیقت تقریر، نقل قول یا بیان حکم و دیدگاه فرد دیگری است که معصوم علیه السلام در قسمتی از سخن خود آن را نقل نموده است. از این رو، باید دقت کرد که معصوم علیه السلام در مقام بیان حکم است یا مثال می زند یا اینکه از قول کس دیگری نقل می کند(39)؛ برای مثال آمده است:
«رَوی بعضُ الصحابةِ عن النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم انّه قالَ: الشؤمُ فی ثلاثةٍ المرئةِ و الدارِ و الفرسِ. فانکرت عایشةٌ ذلکَ و کذبت الراوی و قالت انه انما قال صلی الله علیه و آله ذلکَ حکایةً عن غیرِه»(40)؛ برخی صحابه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که حضرت فرمود: شومی در سه چیز است: در زن، خانه و اسب. عایشه این را نپذیرفته و با تکذیب راوی گفته است: پیامبر صلی الله علیه و آله این سخن را به نقل از دیگران فرموده است.(41)

10. آل فرعون یا آل یس ؟
کافی در باب سجود آورده است :« عن یونس بن عمّار قال : قلتُ لأبی عبدالله علیه السلام :-جعلت فداک-هذاالذی ظهر بوجهی یزعم الناس آن الله لم یبتلِ به عبداً له فیه حاجة، فقال علیه السلام : لا ، قدکان مؤمن آل فرعون مکَنَّع الأصابع، فکان یقول هکذا - و یمدّیده - و یقول : یا قوم ، اتبعوا المرسلین»؛ یونس بن عمّار می گوید : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : مردم می پندارند خداوند شخصی را ناتوانی جسمی داشته باشند، آزمایش و مبتلا نمی کند، فرمود : چنین نیست! مؤمن آل فرعون انگشتانش فلج بود، پس این چنین – دستش را دراز نمود- و گفت : ای قوم! از فرستادگان خدا پیروی کنید.
علامه شوشتری در نقد و توضیح این حدیث می گوید : یقیناً امام علیه السلام در این روایت فرموده است : « مؤمن آل یس »، زیرا خداوند در سورۀ یس می فرماید: « وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ »  و راوی به اشتباه مؤمن آل فرعون را به دلیل مشهور بودنش ، ذکر شده است.
بر این امر ، حدیثی در کافی در باب « شدّة ابتلا المؤمن » گواهی می دهد : « عن ناجیة ، قال : قلتُ لابی جعفر علیه السلام : ان المغیرة یقول : إنّ المؤمن لایُبتلی بالجذام، و لا بالبَرَصِ، و لابکذا و کذا، قال علیه السلام : ان کان لغافلاً عن صاحب یس إنّه کان مَکَنَّعاً، ثم ردّ أصابِعه، فقال : کأنّی أنظر إلی تکنیعه، أتاهم فأنذرهم، ثم عاد إلیهم من الغد فقَتَلوه»؛ ناجیه می گوید : به امام باقر علیه السلام عرض کردم : مغیره می گوید : مؤمن به جذام و برص و برخی دیگر از بیماری های جسمی مبتلا نمی شود! فرمود علیه السلام : گویی مغیره فراموش کرده که مؤمن آل یس انگشتانش فلج بود، سپس امام انگشتانش را حرکت داد و فرمود : گویی من نقض انگشتان او را می بینم، آمد و قوم خویش را بیم داد و چون روز بعد به سراغ آنها آمد او را به شهادت رساندند.(42)

11. امراتب و مراحل جهاد
سیوطی در درالمنثور به نقل از ابن مسعود آورده است : هنگامی که آیۀ « یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ » نازل شد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مسلمانان را امر فرمود که جهاد کنند با دست و اگر نتوانستند با قلب و اگر نتوانستند با زبان و اگر نتوانستند با چهره در هم کشیدن.
علامه طباطبایی در نقد این خبر می گوید : در متن روایت از حیث ترتیب در جهاد تشویش است، چون جهاد با قلب بعد از همه و آخرین مرحله است.(43)

12. اتقان تقدیر و احسان تصویر
در کتاب مصباح بدون اسناد و اقبال به نقل از حضرت حجت علیه السلام در ضمن دعایی از ادعیۀ ماه رجب آمده است: یا ذَاالْمِنِ السّابِغَةِ ... ، و قدّر فأحسن و صوّر فأتقن ... .
علامه شوشتری در نقد و توضیح آن می گوید : ظاهر است که در این دعا تقدیم و تاخیری صورت گرفته است و اصل آن این است: « و قدّر فأتقن و صوّر فأحسن »، به نیکویی کرد و به زیبایی آراست، خداوند خود در سورۀ غافر و سوره تغابن می فرماید :« وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ » (44) و نیز در سورۀ انعام : « وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ »(45) و احسان را به تصویر و اتقان را به تقدیر امور نسبت می دهد.(46)

13. وقف صحیح
تهذیب در باب « الوقوف و الصدقات » و استبصار در باب « من وقف وقفاً و لم یذکر الموقوف علیه » آورده اند : « عن الصفار ، قال : کتبتُ إلی أبی محمد علیه السلام أسأله عن الوقف الذی یصحّ کیف هو ؟ فقد رُوی أن الوقف إذا کان غیر موقّت فهو باطلُ مردودُ إلی الورثة ، و إذا کان موقّتاً فهو صحیح مُمضی ، قال قوم : إن الموقّت یذکر فیه أنّه وقف علی فلان و عقبه ، فإذا انقَرضوا فهو للفقراء و المساکین إلی أن یرث الله عزّوجلّ الارض و من علیها، قال: و قال الآخرون: هذا موقّت إذا ذکر أنّه لفلان و عقبه مابقوا و لم یذکر فی آخره للفقراء و المساکین إلی آن یرث الله الارض و من علیها. و الذی هو غیر موقت آن یقول : هذا وقف و لم یذکر أحداً ، فما الذی یصحّ من ذلک ، و من الذی یبطل؟ فوقّع علیه السلام : الوقوفُ بحسبِ مایوقِفُها إن شاء الله»؛ از صفار نقل شده : به امام باقر علیه السلام نوشتم و از ایشان پرسیدم که وقف صحیح کدام است؟ زیرا به گونه های مختلفی برای ما نقل شده است، گروهی آورده اند که اگر وقف وقت و زمان مشخصی نداشته باشد، باطل است و باید به ورثه برگردد ولی اگر زمانش معلوم باشد وقف صحیح است، و گروه دیگری می گویند : وقف موقت و زمان دار وقفی است که در آن ذکر شود که این امر وقف است بر فلان و فرزندان و نسل او و زمانی که منقرض شدند متعلّق به فقرا و مساکین خواهد بود تا آن هنگام که خداوند زمین و اهل آن را به ارث برد، و گروهی دیگر گفته اند : وقفی موقت و زمان دار است که تنها در آن ذکر شود این امر متعلق به فلان و نسل اوست و در پایان آن جملۀ در نبودن او و نسلش فقرا و مساکین تا قیامت آن را مالک خواهند بود، آورده نشود و وقف غیر موقت بدین گونه است که بگوید : این امر وقف است و موقوف علیه را مشخص نسازد، بفرمایید که کدام از این اقوال صحیح و کدام باطل است؟ امام علیه السلام در پاسخ نوشت: وقف به حسب نیّت و تعهدی که واقف می کند لازم و صحیح است و باید عمل شود.
علامه شوشتری در تحلیل و نقد این روایت می گوید : معلوم است که در نقل این خبر خلطی روی داده است، زیرا سؤال راوی از امام علیه السلام در مورد وقف صحیح و غیرصحیح است و دو قول را در معنای وقف موقّت و غیر آن که اولی در اخبار، صحیح و دومی غیرصحیح و باطل قلمداد شده است ، نقل می کند و پاسخ امام علیه السلام یعنی « الوقوفُ بحسبِ مایوقِفُها »جواب سؤال مذکور نیست!
به علاوه شاهد دیگر این است که صدوق و کلینی خبر صفار را مجملاً و بدون سؤال نقل کرده اند، در اول باب «وقف» کتاب من لایحضره الفقیه چنین آمده است: « کتب الصفار إلی أبی محمد علیه السلام فی الوقوف و ما روی فیها عن آبائه، فوقّع علیه السلام : الوقوف علی حسب ما یوقفها إن شاء الله تعالی».
و نیز در کتاب کافی باب « ما یجوز الوقف ... » : « قال محمدبن یحیی : کَتَب بعضُ اصحابنا إلی أبی محمد علیه السلام فی الوقوف و ما روی فیها عن آبائه، فوقّع : الوقوف علی حسب ما یوقفها إن شاء الله تعالی».
و البته مراد از بعضی از اصحاب ما در این حدیث صفار است. (47)

14. سبعون یا تسعون؟
ما رواه الکافی عن الصادق علیه السلام قال : « إنّ وفاة الصدیقة علیهاالسلام کانت خمسة و سبعون یوماً بعد النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم »؛ امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثی می فرمایند : وفات حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بود.
علامه شوشتری می گوید : کلمه « سبعون » در این روایت محرّف « تسعون » است، اگر وفات پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را در بیست و هشتم صفر و شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام را در سوم جمادی الآخر بدانیم، چنانچه که معروف و مقبول اکثر علماست. (48)

15. جاهدت یا جاحدت ؟
در زیارت عاشورا آمده است :« اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَهَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ علیه السلام»؛ خداوندا ! گروهی را که با حسین علیه السلام مبارزه و بر ضدّ او جهاد کردند، لعنت کن.
علامه شوشتری در نقد آن می گوید: باید گفت: اصل این دعا « اللهم العن الصابة الّتی جاحدت الحسین علیه السلام» است؛ زیرا لفظ جهاد در مورد جنگ با اهل حق استعمال نمی شود بلکه در مورد محاربه با اهل باطل به کار می رود، خداوند در قرآن کریم می فرماید: « جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ » (49) اما جحد که به معنای انکار پس از شناخت است، آن چنان که قرآن می فرماید: « وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا »(50) در این مورد کاملاً صادق است ، زیرا آنان امام را به خوبی می شناختند و او را ا نامه های زیادی به سوی خویش خواندند و سپس او را انکار نمودند.(51)

16. فاقبلوه یا فاقتلوه ؟
خطیب بغدادی در تاریخ خود به نقل از جابر آورده است: « قال النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم اذا رأیتم معاویة یخطب علی منبری فاقبلوه فانه أمین مأمون»؛ اگر معاویه را بر منبر من دیدید که به عوان خلیفه خطبه ی خواند او را بپذیرید، زیرا او فردی امین و درست کار است !
علامه شوشتری می گوید: این خبر دچار تحریف برخی از کلمات و دستبرد سیاست بازان قرار گرفته و اصل آن چنین است:« عن الحسن البصری قال : قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : اذا رأیتم معاویة یخطب علی منبری فاقتلوه »؛ اگر معویه را بر منبر من دیدید که به عنوان خلیفه خطبه می خواند، پس او را بُکشید. (52)

17. رابع یا راجح ؟
کافی در باب شهد ثمّ رجع» آورده است: عم أبی محبوب، عن بعض اصحابه، عن الصادق علیه السلام فی أربعةٍ شهدوا علی رجل محصن بالزنا ثمّ رجع أحدهم بعد ما قُتل الرجل، قال علیه السلام : إن قال الرابعُ أوهَمتُ ضُرِبَ الحدّ و أُغرِمَ الدیةُ ، و إن قال: تَعَمَّدتُ ، قُتِل»؛ امام صادق علیه السلام در مورد شهادت چهار مرد بر زنای مردی متأهل و برگشتن یکی از آن ها از گواهی خود بعد از کشته شدن آن مرد و اجرای حدّ شرعی، فرمود: اگر فرد چهارم گفت: توهّم نموده و گمان کردم که زنا صورت گرفته است، حدّ (قذف) بر او جاری می شود، و دیه را باید بپردازد، ولی اگر گفت: عمداً و به دروغ شهادت داده ام، باید کشته شود.
علامه شوشتری در توضیح و تحلیل این حدیث می گوید: جملۀ «ان قال الرابع» محرّف «ان قال الراجع» است، آن که از شهادت خود بر می گردد و نه چهارمی آن ها!، آن چنان که در کتاب « البینات» بدین گونه نقل نموده و سیاق عبارت  مضمون آن هم مفید همین معناست.(53)
***
علامه شعرانی در حاشیه بر شرح ملاصالح می نویسد: معلوم نیست راویان توانسته باشند تمام الفاظ و عباراتی را که معصوم املاء می فرمود با تمام خصوصیات و دقایقش ضبط کرده و نقل کرده باشند و چه بسا جملات را در هنگام نقل پس و پیش و یا برخی را اشتباه بازگو کرده باشند و یا آنها که شنیده و نوشته اند، این اشتباه را کرده باشند. اصل عدم خطای راوی هم اگر در جای خودش صحیح باشد در این گونه موارد جریان ندارد(54) و البته اینها همه پس از آن است که در صدور اصل حدیث از معصوم علیه السلام تردید نداشته باشیم و سند روایت معتبر باشد.(55)
علامه مجلسی رحمه الله در مرآة العقول گوید: به عقیده ی من نویسندگان در این حدیث اشتباه کرده و صدر یک حدیث را به ذیل حدیث دیگر چسبانیده اند(56).
همچنین وی می نویسد: گویا این حدیث (57) از باب آینده (بابُ مَولِدِ الزَّهراء فاطِمَة)است و ناسخان به اشتباه آن را در (بابُ مَوْلِدِ اَمیرِالمُؤمِنِینَ صَلَواتُ الله عَلَیه) درج کرده اند.(58)
برخی محقّقان آورده اند: در ساختار این حدیث (59) اضطراب است؛ زیرا اولِ حدیث از امام چهارم است و از عبارت «فقال له رجل» کلام به امام باقر منتقل می شود. علامه مجلسی رحمه الله برای رفع این اضطراب گوید:
بعضی گفته اند:« فقال له رجل» کلام زیاد بن سوقه (راوی از حکم) است و ضمیر«له» راجع به حکم است و این روایت بعد از وفات امام چهارم در محضر امام باقر علیه السلام مطرح شده و امام باقر علیه السلام دنبال آن را گرفته است؛ ولی این توجیه نادرست است و آنچه برای من ظاهر شد، این است که مصنف یا نسّاخ به اشتباه دنباله حدیثی را به حدیث دیگری چسبانیده اند و سپس چند حدیث نقل شده است.(60)

پی‌نوشت ها :
1. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 29؛ محمدباقر بهبودی، معرفة الحدیث، ص23.
2. محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، الاعتقادات فی دین الإمامیه، تحقیق عصام عبدالسید، ص119؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 63؛ محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، الخصال، ص 256؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 229؛ سیدرضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی الصالح، ص325، الخطبه210؛ حسین طباطبایی بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج1، ص 15.
3. سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه ی جعفر شهیدی، ص242 با اندکی تغییر.
4. ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ص 42.
5. محمد بن مکی عاملی(شهید اول)، ذکری الشیعه، ص6.
6. محمد باقر صدر، بحوث فی علم الاصول، تقریر سیدمحمود هاشمی، ج7، ص 33.
7. محمدباقر بهبودی، معرفة الحدیث، ص 180.
8. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج8، ص 148؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج21، ص 333، ب58.
9. محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص58.
10. همان.
11. ابن طاووس، فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 280.
12. م-ر، ادب حضور، ص 501.
13. محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج1، ص 124، ب74؛ باب وجوب الترتیب فی غسل الجنابة.
14. همان، ج2، ص 274، ب188: (باب جواز أکل لحوم الأضاحی)، حدیث 972 و 973.
15. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 534، ح17.
16. البته احتمال دارد مقصود حضرت فاطمه علیها السلام به همراه یازده فرزندش باشد.
17. اصل ابوسعید عصفری، ص1.
18. هاشم بحرانی، الإنصاف فی النص علی الائمة علیهم السلام، ص65، الثالث و الثلاثون.
19. أبو الصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیقِ فارس تبریزیان الحسون، ص 419.
20. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 534، ح18.
21. اصل ابوسعید عصفری، ص1.
21. ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیقِ فارس تبریزیان الحسون، ص 419.
23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 532، ح9.
24. محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص 312، ح3 و4؛ همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص 47، ح6 و7؛ همو، الخصال، ج2، ص 478.
25. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 533، ح14.
26. محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج1، ص 57، ح24؛ همو، الخصال، ج2، ص 480، ح49.
27. اسماعیل انصاری زنجانی، اسرار آل محمد علیهم السلام، ص106.
28. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص 140؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج10، ص 380، ب8، ح2.
29. محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، ج43، ص 27.
30. «اَلحَقَ الشیخانِ و جماعةٌ الحرمَ بالاشهر الحرم، و لم ارَ به نصاً». محمد باقر مجلسی، مرآة العقول، ج24، ص28.
31. همان، ج16، ص 349.
32. زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، مسالک الأفهام، ج15، ص 320؛«تغلیظ الدیة بالقتل فی اشهر الحرم موضع وفاق، و به نصوص کثیرة. و أما تغلیظها فی الحرم فلا نص علیه، و لکن حکم به الشیخان و جماعة. و هو مناسب لاشتراکهما فی الحرمة». ر.ک:محمد بن محمد عکبری(شیخ مفید)، المقنع، صص 743-744؛ محمد بن حسن طوسی، الخلاف، ج5، صص 222-223، مسأله ی(6،7)؛ همو، المبسوط، ج7، صص 116-117؛ همو، النهایة، ص 756.
33. جعفر بن حسن حلی، المختصر النافع فی فقه الإمامیه، ج2، ص 302.
34. جعفر بن حسن حلی، نکت النهایه، ج3، 405؛ محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، ج43، ص 26.
35. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص 634 ح28.
36. محمد محسن فیض کاشانی، الوافی، ج5، ص 1781.
37. صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج11، ص 79.
38. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج12، ص 525؛ صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج11، ص 79.
39. در قرآن نیز آمده است:«‌و لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا» قصص28: آیه ی 77. اگر در خارج بخواهیم از آن استفاده کرده و به آن استشهاد کنیم چنین معنایی دارد که «بهره ات را از دنیا فراموش مکن؛ دنیا را مانند رهبانان رها نکن»؛ گویی خدا این طور می فرماید. در حالی که اگر به قرآن مراجعه کنیم، می بینیم قوم حضرت موسی علیه السلام به قارون این طور گفته اند: «إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ‌ * وَ ابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لاَ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ‌» قصص28: آیه ی 76-77؛ قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد؛ ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد!* و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده، نیکی کن و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد!
40. سیدعلی خان مدنی، الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه، با مقدمه ی: محمدصادق بحرالعلوم، ص 23.
41. البته ممکن است بگوییم اگر گوینده ای سخنی را نقل نماید و آن را رد نکند، می توان پذیرش آن مطلب را به عهده او گذاشت. این سخن در آیه «وَ لاَ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» و نیز حدیث فوق هم محتمل است. مؤید آن هم روایاتی از اهل بیت علیهم السلام است که به شومی این سه مورد با توضیح آن، اشاره شده است.
42. محمدتقی شوشتری ، الاخبار الدخیله ، ج 3 ، ص 211
43. سیدمحمدحسین طباطبایی ، المیزان فی تفسیر القرآن ، ج 9 ، ص 260
44. غافر (40) آیه 64 و تغابن (64) آیه 3
45. انعام (6) آیه 96
46. محمدتقی شوشتری ، الاخبار الدخیله ، ج 1 ، ص 248
47. همان ، ج 1 ، ص 241
48. همان ، ج 1 ، ص 51
49. توبه (9) آیه 73
50. نمل (27) آیه 14
51. محمدتقی شوشتری ، الاخبار الدخیله ، ج 3 ، ص 318
52. همان ، ج 1 ، ص 230
53. همان ، ج 3 ، ص 248
54.«ان أصالة عدم الخطأ- التی هی من الأصول العقلائیة- لا تجری فی الأمور الغریبة الغیر العادیة». ر.ک: روح الله خمینی، أنوارالهدایه، ج1، ص 256.
55. محمد بن یعقوب کلینی، روضه کافی، ترجمه ی هاشم رسولی محلاتی، ج1، ص 227.
56. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه ی جواد مصطفوی، ج2، ص 14؛ و ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج46، ص138؛ همو، مرآة العقول، ج5، ص 368.
57. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 458، ح10: «عَنْ حَبیبٍ السِّجِستانِیِّ قالَ سَمِعْتُ أَبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقُوِلُ وُلِدَتْ فاطمةُ بِنتُ محمدٍ صلی الله علیه و آله بَعدَ مَبْعَثِ رسول اللهِ بِخَمسِ سِنِینَ و تُوُفِّیَتْ و لَها ثَمانَ عَشرَةَ سَنَةً و خمسَةٌ و سَبعُونَ یَوما».
58. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه ی محمدباقر کمره ای، ج3، ص 809؛ نیز: همو، الکافی، ج5، ص538، باب خروج النساء الی العیدین؛ تمام روایات این باب متناسب با ابواب صلاة است نه ابواب نکاح.
59. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 270، ح2، باب أن الأئمة علیهم السلام محدثون مفهمون.
60. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه ی محمدباقر کمره ای، ج2، ص 818؛ برای احادیث مشابه ر.ک: محمد باقر ساعدی، فضائل پنج تن علیه السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج4، ص 126؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج81، ص 337.


دانلود در قالب آفیس ورد - Download Word (doc)                              دانلود پی دی اف - Download PDF

حجم فایل : 246 کیلوبایت                                حجم فایل : 550 کیلوبایت

دانلود فایل ها مخصوص افراد حاضر در کلاس علل الحدیث می باشد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی